بی قانونی چرا؟

الحاق یک تبصره به ماده (چند) قانون مجازات …. مصوب چند/چند/چند13 مجلس شورای ….

به موجب این تبصره هر یک از اعمال ذیل عمل مجرمانه تلقی شده و مرتکبین این اعمال به محرومیت از کلیه حقوق اجتماعی ، شش ماه تا شصت سال حبس ، تبعید و اعدام محکوم می گردند . در ضمن کلیه قوانین موازی این قانون کما کان به قوت خود باقی بوده و قضات می توانند هر قانونی را که مایل باشند ملاک قضاوت قرار دهند .

1-     دور زدن در خیابانی که خط ممتد ندارد .

2-     توقف در پشت چراغ قرمز .

3-     استفاده مداوم از وسایل نقلیه عمومی .

4-     دویدن در خیابان .

5-     مراجعه مکرر به ادارات .

6-     تنفس در هوای آزاد .

از آنجاییکه موضوع بسیار فنی است لذا لازم می باشد جهت تنویر افکار عمومی  پیرامون مفاد این تبصره اندکی توضیح داده شود .

وقتی فردی در یک خیابانی که خط ممتد ندارد دور می زند حتماً قصد وی سوار کردن خانمی می باشد که آن طرف خیابان منتظر تاکسی ایستاده و این عمل وی مصداق تجاوز به عنف بوده و جرم است .

توقف در پشت چراغ قرمز به قصد آن است که ماشین پشت سر به ماشین فرد متخلف برخورد کند پس نوعی از آزار دیگران بوده و جرم می باشد .

فردی به جهت فرسوده کردن وسایل نقلیه عمومی به طور مداوم از این نوع وسایل استفاده می کند پس عمل وی تخریب اموال عمومی محسوب شده و وی مجرم است .

دویدن در خیابان موجب می شود که دیگران فکر کنند ، حتماً جایی دارند از اجناس یارانه ای توزیع می کنند و به این ترتیب این عمل موجب تشویش اذهان عمومی می شود و تشویش اذهان عمومی جرم بسیار سنگینی است .

وقتی امور اداری با یک بار مراجعه به ادارات به راحتی انجام می شود پس وقتی فردی برای انجام یک کار ساده به طور مکرر به ادارات مراجعه می کند قصد وی برهم زدن نظم عمومی است و مجرم شناخته می شود .

و اما تنفس در هوای آزاد موجب ورود حجم بسیار زیادی دی اکسید کربن به جو شده و تخریب محیط زیست را به همراه دارد و این عمل علاوه بر اینکه جرم است باعث بالا رفتن درجه حرارت کره زمین شده و عواقب زیست محیطی بسیار خطرناکی در پی دارد که در این فرصت نمی توان به آن پرداخت .

هر چند ممکن است این تبصره نواقصی داشته باشد و بسیاری از اعمال مجرمانه را شامل نشود ولی ما معتقدیم که قانون بد و ناقص از بی قانونی بسیار بهتر است  !

آزاد اندیش باشید و قانونمند


آموزه ها

ای پسر خاک

به راستی می گویم غافلترین عباد کسی است که در قول مجادله نماید و بر برادر خود تفوق جوید . بگو ای برادران به اعمال خود را بیارائید نه به اقوال .

(ادعیه حضرت محبوب)

88/11/9


نئو دایی جان ناپلئونیسم

مدتی است که به عنوان یک فرد بهایی نسبت به جاسوس بودن خود مشکوک شده ام ! در همین رابطه بود که به دنبال سر نخ گشتم و با خود گفتم اگر ما جاسوس باشیم ، وجود ما بیش از همه برای چه کسانی مفید است ؟ تا اینکه با بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدم که احتمالاً ما جاسوس حکومت فعلی هستیم چون هر وقت نیاز دارد که به مخالفان خود اندکی گوش مالی بدهد به آنها می گوید که بهایی هستند ؛ مگر نه اینکه شیرین عبادی ، هادی خرسندی ، عطاءالله مهاجرانی ، محسن کدیور و میرحسین موسوی اخیراً بهایی شده اند ! ولی نه ، ما که قبل از این حکومت وجود داشتیم پس به احتمال زیاد ما جاسوس محمدرضا پهلوی بودیم ، چرا ؟ چون او برای اینکه سر علمای آن زمان را گرم کند و حواس آنها را از مسائل سیاسی پرت نماید بهایت را درست کرد و سپس حجتیه را برای مبارزه با آنها بوجود آورد و یک سری از علما را در این گروه سازماندهی کرد ! ولی بازهم که نمی شود ما قبل از محمدرضا پهلوی هم وجود داشتیم . پس حتماً ما را رضا خان درست کرده . او احتمالاً برای برنامه های مترقی و غرب زده خود احتیاج به یک دین جدید و مترقی هم داشته بنابراین او دین بهایی را درست کرده است ! ای بابا این هم نمی شود چون دین بهایی قبل از رضا خان هم وجود داشته پس ما را محمد علی شاه قاجار درست کرده تا مشروطه خواهان را بهایی بنامد و به این ترتیب بتواند مجلس را به توپ ببندد ! یعنی ما قبل از محمد علی شاه وجود نداشتیم ؟ اگر وجود داشتیم یک مرتبه بگو ما از کی بوجود آمدیم ؟

بله ، ما از زمان ناصرالدین شاه قاجار به بعد وجود داشتیم و حتماً او دین بهایی را درست کرده است ! به این ترتیب که میرزا حسینعلی نوری  را مأمور ایجاد این دین کرد و سپس او را به سیاه چال انداخت و بعد از زجر و شکنجه فراوان او را به دورترین نقطه قلمروی حکومت دوست و برادر عثمانی ؛ یعنی شهر عکا در فلسطین اشغالی تبعید کرد تا مبادا فردی از ایرانیان بخواهد بهایی شود و اگر هم کسی اظهار بهایی بودن می کرد او را به حبس انداخته و یا می کشت ! پس نفع او از ایجاد دین بهایی چه بود ؟ او نه مجلسی داشت که بخواهد ببندد نه قصد ایجاد تغییرات مترقی داشت نه با علما مشکلی داشت چون مصداق نامش یاری دهنده دین خدا بود ! و نه برای سرکوب مخالفان نیاز به بهانه داشت و به راحتی با هر دولتی که سبیل مبارک را بیشتر چرب می کرد بیشتر دوست می شد پس این درد سر را برای چه می خواست ؟؟؟؟

این سؤالات همچنان برای من بی پاسخ مانده و مرا بیش از پیش نسبت به جاسوس بودن خود مشکوک ساخته ولی شاید در زمان حکومت بعد معلوم شود که ما جاسوس چه کسی هستیم و به احتمال زیاد فرزندان ما که جاسوس به دنیا می آیند پاسخ این سؤال را خواهند یافت !!!!!!!!

تا آن زمان آزاد اندیش باشید

 


آموزه ها

ای فرزند کنیز من

لازال هدایت به اقوال بوده  و این زمان به افعال گشته . یعنی باید جمیع افعال قدسی از هیکل انسانی ظاهر شود ، چه که در اقوال کل شریکند ولکن افعال پاک و مقدس مخصوص دوستان ماست  . پس به جان سعی نمایید تا به افعال از جمیع ناس ممتاز شوید .

(ادعیه حضرت محبوب)

88/11/2


دشمنی چیست و دشمن کیست 2

مهر سرچشمه ی آفرینش است.مهر مایه ی پیوند و دشمنی مایه ی جدایی است. مادامی که اجزای تشکیل دهنده ی هر جسم یا موجودی به یکدیگر مهر و جاذبه دارند، آن جسم یا موجود برقرار است ولی به محض آنکه دوستی و پیوند میان اجزا قطع گردد،ویرانی وتجزیه آغاز می گردد.

ما انسانها اجزای عالمیم.تا زمانی که به تمام همنوعانمان بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد و آیین و ملیت، بیدریغانه مهربورزیم، دنیایی زنده و دلپذیر خواهیم داشت و در غیر این صورت...

رضای پروردگار در دوستی آدمیان است اما افسوس که من گاهی رضای خود را بر رضای پروردگار ترجیح می دهم . منافعم مرا به این انتخاب نابجا می کشاند و آگاهانه یا ناخودآگاه دیو و ددی می شوم که مولانا از زبان دیوژانس فرموده:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزو  ست

حکیم سنایی هم در شعری زیبا آب پاکی را بر دستانم ریخته است:

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن

هرگاه آیه ی جانانه ی" خلق الا نسان من علق" را زیارت می کنم،با خود می گویم شاید این علق برگرفته از مصدرع َلَ قَ باشد که به معنی علاقه و دوست داشتن است چون چهار بار دیگر نیز در قرآن کریم این کلمه به صورت علقه و به همین معنا آمده است." خداوندی که انسان را از مهر و علاقه آفرید".

ما می توانیم بر دوستیهایمان بیفزاییم. سوء تفاهم ها را از وجودمان خانه تکانی کنیم . از تقلید ویرانگر بپرهیزیم و کلام شیرین حقیقت را بدون آنکه به شخص بیان کننده اش بنگریم، بپذیریم. روی یکی از بیل بوردها، سر چهار راهی، بیانی از حضرت علی وجودم را نواخت. فرموده اند: نبین که می گوید، ببین چه می گوید.بیاییم با دوستیها، نابرابریها را از دنیای زیبایمان بزداییم.

(نقل از وبلاگ سابق)

 


آموزه ها

ای پسر غفلت و هوی

دشمن مرا در خانه من راه داده اید و دوست مرا از خود رانده اید ، چنانچه حب غیر مرا در دل منزل داده اید . بشنوید بیان دوست را و به رضوانش اقبال نمایید . دوستان ظاهر نظر به مصلحت خود یکدیگر را دوست داشته و دارند ولکن دوست معنوی شما را لِاَجل شما دوست داشته و دارد ، بلکه مخصوص هدایت شما بلایای لاتحصی قبول فرموده . به چنین دوست جفا مکنید و به کویش بشتابید . این است شمس کلمه صدق و وفا که از افق اصبع مالک اسماء اشراق فرموده .
(ادعیه حضرت محبوب)

88/10/25



توطئه علیه بهائیان در راه است

بهائیان با توجه به نص قاطع پیامبرشان تظاهرات اعتراض به حکومت برنامه ریزی نمی کنند. تازه این حکم و اطاعت عاشقانۀ فرد بهائی از تعالیم حضرت بهاءالله را هم که در نظر نگیریم، کدام عقل سلیم می پذیرد که درست ده بیست روز قبل از محاکمۀ 'یاران'، بهائی ها به خیابان بیایند و به فکر براندازی نظام بیفتند؟"

حتماً همدینانم که در ۱۳ دی امسال -آن طور که بعضی خبرگزاری ها می گویند- به اتهام شرکت در ناآرامی های روز عاشورا بازداشت شدند، مجبورند این حقایقِ چون روز روشن را بارها و بارها برای بازجوهای اوین تکرار کنند. بازداشت این عده با چنین اتهامی در این زمان که محاکمۀ یاران نزدیک شده، موجب نگرانی است. فقط خدا می داند که امسال چندین بار شکرش گفته ام که یاران ایران بیرون نیستند تا در بحران سیاسی کشور سپر بلای حکومت شوند! اما ممکن است با دستگیری این سیزده نفر بخواهند بهانۀ جدیدی برای سرکوب جامعۀ ۳۰۰ هزار نفری بهائیان ایران جور کنند چون اولین بار نیست که در میانۀ بحران های سیاسی ایران بهائیان را وارد ماجرا می کنند تا آنها را وجه المصالحه قرار دهند؛ برای مثال انقلاب مشروطه را به یاد آوریم که در آن بی انصافان نزد طرفداران استبداد، بهائیان را مشروطه خواه و نزد مشروطه خواهان آنان را طرفدار استبداد معرفی می کردند تا بهائیان از هر دو دسته ستم کشند؛ یا سال ۱۳۳۴ را که با نطق های رادیویی واعظ فلسفی برای اهداف سیاسی-مذهبی بهائی کشی راه انداختند؛ یا اواخر دورۀ پهلوی که برای انحراف افکار عمومی از انقلاب منازل بهائیان را در سعدیۀ شیراز آتش زدند؛ یا تلاش وزارت اطلاعات برای بهائی جلوه دادن سعید امامی و همسر و همکارانش.(1) حال نیز بیم آن می رود که توطئه ای تکراری از این دست در راه باشد.

چند روز پیش به مناسبتی صحبت از شهید روح الله روحانی بود که ۳۰ تیر ۱۳۷۷ در مشهد اعدام شد. به چه جرمی؟ او نیز مثل بیش از دویست همدین بهائی خود، به علت واقعیِ نبودن آزادی عقیده و بیان در ایران و به اتهامات دروغینی مثل مفسد فی الارض، جاسوسی برای اسرائیل، تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت عمومی شهید شد. چرا دروغین؟ چون حتی خود وزارت اطلاعات وارد بودنِ این اتهامات را باور نداشت به طوری که خبر اعدام آقای روحانی را تا چند ساعت تکذیب می کرد... روح شان شاد. در میان صحبت ها ، بچگانه پرسیدم: «آن وقت نهادهای حقوق بشری نبودند که کاری کنند؟» و بلافاصله کودکی خودم یادم آمد، جو اختناق آوری که حتی منِ ده یازده ساله هم فشارش را احساس می کردم، از اخراج و بیکاری پدرم از کار گرفته تا مراجعات مکرر و معرفی اش به دفتر اطلاعات محل تا شنود مکالمات تلفنی مان.

در چنین جوّی که هیچ کدام مان امنیت جانی نداشت، با مراجعه به مراجع قانونی کشور نمی شد به جایی رسید؛ مراجعه به مراجع بین المللی نیز که حتی تا امروز قدرت اجرایی کافی ندارند، نهایت تأثیرش آن بود که چیزی که سی سال پیش قرار بود نسل کشی و محو جامعۀ بهائی ایران باشد، در دهۀ هفتاد تقلیل یافت به اعدام و حبس چندین بهائی و تداوم محرومیت تحصیلی و شغلی و مشکلات اقتصادی خانواده های بهائی. (2)آدمی در عجب می ماند از حکمت خدا. در آن سال ها جهان مشغول برنامه های «دهۀ سازمان ملل برای آموزش حقوق بشر» (
۱۳۸۳-۱۳۷۳) بود و جامعۀ جهانی بهائی هم که از اولین روزهای تأسیس سازمان ملل، حامی و همکار فعالیت های حقوق بشر این سازمان بوده، از این روند مستثنی نبود. (3) این جامعۀ جهانی که در آن افرادی از همۀ پیشینه های فرهنگی، دینی، جنسی و قومی، حول هدف محوریِ «یگانگی نوع بشر» با هم یگانه شده اند، مدت هاست در کشورهای مختلف نیروی خود را صرف این کرده که با «ترویج احترام به حقوق دیگران» و «احساس مسئولیت نسبت به رفاه خانوادۀ بشری» و آموزش «فضائل اخلاقی که در ایجاد یک تمدن جهانی عادلانه، هماهنگ و صلح آمیز مؤثرند»، در ایجاد «فرهنگ جدیدی که به اجرای حقوق بشر در سطح جهانی منجر می شود» سهیم باشد و این روند را در آن سال ها نیز دنبال می کرد. (4) در چنین شرایطی جامعۀ بهائی ایران به جای آموختن و آموزش دادن حقوق بشر تلاش می کرد حقوق اولیۀ خود از جمله حق حیات اعضایش را به دست آورد.

ولی اگر منصفانه بنگریم در همین حال نیز جامعۀ بهائی در حال آموزش حقوق بشر بود نه فقط به خودش و کلّ جامعۀ ایران، بلکه به جهانیان نیز. در حقیقت جامعۀ بهائی ایران در ظل سه حکومت قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی (یعنی از آغاز پیدایشش تا کنون) با نقض حقوقش مواجه بوده و با استقامت شگفت انگیز در برابر سختی ها و تلاش برای احقاق حقوق خود به طریق قانونی چه با مراجعه به مراجع قانونی داخل ایران و چه مراجع بین المللی، مستقیم و غیرمستقیم روشی برای استقامت مسالمت آمیز به همگان نشان داده؛ نشان داده که چطور می توان بدون خشونت جلوی نسل کشی عقیدتی را گرفت و جامعه ای پویا متشکل از بیش از
۳۰۰ هزار نفر را حفظ نمود. البته جامعۀ بهائی ایران در این راه تنها نبوده و جوامع بهائی بیش از ۱۷۰ کشور نیز با استفاده از مراجع قانونی کشورهای شان و سازمان ملل، حکومت ایران را وادار به کاهش فشارها بر بهائیان کشور کرده اند و در این فرایند طولانی و طاقت فرسا به یادگیری های گرانبهایی دست یافته اند.

این بود جوّ ایران آن سال ها، جوّی که اجازۀ اقدام به احقاق حقوق مظلومان را به هیچ فرد و گروه ایرانی نمی داد. هنوز خیلی وقت باقی بود تا زمانی که شجاع زنی چون شیرین عبادی از کشورمان جایزۀ نوبل حقوق بشر بگیرد یا بزرگانی چون عبدالکریم لاهیجی، احمد زیدآبادی، مهرانگیز کار، اکبر گنجی و عبدالفتّاح سلطانی و دیگر بزرگان دلیرانه به دفاع از حقوق محرومان برخیزند و سازمان های غیردولتی و دولتی برای دفاع از حقوق بشر در ایران به وجود آید. انگار مقدّر بود روند نقض حقوق بشر امروز اوج بگیرد و به افراد و گروه های متنوعی از ایرانیان تعمیم یابد تا در اوج بحران پا در راه پیروزی انسانیت و حقوق بشر نهیم. اینک کشورم دگرگونی عمیقی یافته. از سمینارهای دانشگاهی گرفته، تا نشست های پیجویی حق تحصیل و رفع خشونت علیه زنان، تا وبلاگ آموزش حقوق بشر کیانوش سنجری و صحبت های کارشناسان حقوقی در تلویزیون ها، همه عرصۀ آموزش حقوق بشر به مردم شده. دیگر اکثر هموطنانم حقوق انسانی را می دانند و نقض آنها را ظلم می شمارند.

شاید اگر تاریخ کشورم مراحل گذشته را طی نمی کرد، الآن روشنفکران ایرانی مفتخرانه «ما شرمگینیم» را نمی نوشتند تا غیر مستقیم به وجدان عمومی ایران که در آستانۀ حرکت در مسیر مقدس تنفیذ حقوق بشر بود، تلنگری وارد آورند که به قول حسن یوسفی اشکوری «نقطۀ عطفی» شود در سیر آزادی خواهی در ایران (5)، زیرا جامعۀ بهائی ایران با سیصدهزار عضو بزرگترین اقلیت دینی ایران است که به طور سیستماتیک تحت تبعیض و آزار قرار دارد و اقدام برای احقاق حقوق این جامعه و شکستن تابوی
۱۶۰ ساله، آنقدر متهوّرانه هست که شایستۀ عنوان «نقطۀ عطفی اثرگذار» باشد. خبر بازداشت هفت تن اعضای 'یاران'، هیئت ملّی اداری جامعۀ بهائی، اینچنین در جهان می پیچد، زیرا آنان نمایندۀ کل جامعۀ بهائی ایران هستند و محکومیت احتمالی آنان چون صرفاً به خاطر اعتقاد به دین بهائی است، به کل جامعۀ بهائی ایران تعمیم خواهد یافت.

اتهامات جدید برای بازداشت شدگان روز یکشنبه نیز ممکن است دستاویزی شود برای سرکوب بیشتر کل بهائیان ایران و الّا چه علّتی دارد که بستگان اعضای سابق 'یاران' از جمله دختر مهوش ثابت یا نوۀ جمال الدین خانجانی -وقتی برای پیگیری وضعیت بازداشت شوهرش صبح پس از دستگیری وی به بازداشتگاه مراجعه می کند- دستگیر شوند؛ یا ژینوس سبحانی، منشی سابق کانون مدافعان حقوق بشر، همراه همسر و دخترخالۀ همسرش دستگیر شود، آن هم با استناد به یک حکم کلی بی نام و نشان! آیا باز هم باید شاهد تبعیض علیه جامعۀ یک دل و متحد بهائیان باشیم که حکم صادره برای هر عضوش به مثابه حکمی برای هر 300 هزار نفرشان است؟ آیا مسیر یادگیری حقوق بشر در کشورمان نیازمند سرکوب بیشتر و منظم تر این گروه است؟ کاش نگذاریم این توطئۀ تکراری راه به جایی بَرد.
فروغ مهرآور


جامعۀ جهانى بهائى اتهامات تازه عليه بهائيانى كه اخيراً دستگير شده اند را مطلقاً رد مى كند

ژنو- جامعۀ جهانى بهائى امروز اتهامات تازه عليه بهائيانى را كه روز يكشنبه گذشته در تهران دستگير شده اند مطلقاً رد كرد. بر اساس اين اتهامات در منازل بعضى از اين افراد اسلحه و گلوله جنگى پيدا شده است.

ديان علائى، نمايندۀ جامعۀ جهانى بهائى در مقر سازمان ملل در ژنو، گفت: «اين اتهام ها دروغ آشكار است. يكى از اصلى ترين مبانى اعتقادى بهائيان باور آنها به عدم خشونت به معناى مطلق كلمه است. هر اتهامى كه احياناً در خانه هاى آنها اسلحه يا 'گلوله جنگى' پيدا شده مطلقاً غير قابل باور است.»

«بدون ترديد، اينها جعليات بى پايۀ حكومت ايران است تا به تعصب و نفرت عليه جامعۀ بهائى دامن بزند. بيش از يک قرن است كه بهائيان در ايران به انحاء مختلف مورد آزار هستند و همه مى دانند هيچگاه به خشونت مسلحانه رو نياورده اند. متأسفانه حكومت ايران يک بار ديگر براى توجيه نيات شوم اش عليه جامعه بهائى به دروغ پردازى آشكار رو كرده است. اين ها بايد بدانند كه دروغ هايشان مطلقاً براى كسى قابل قبول نيست.»

خانم علائى افزود: «اما نگرانى خاص ما از اين است كه اين اتهامات فقط چند روز قبل از محاكمه هفت رهبر جامعه بهائيان ايران، كه نزديک به دو سال است با اتهاماتى به همين بى پايه گى در زندان هستند، عنوان شده است.»

«اين اتهام ها آنقدر دور از ذهن است كه اگر چنين آشكار به قصد تحت تأثير قرار دادن محاكمه اين افراد عنوان نشده بود به كلى مضحک به نظر مى آمد. همانطور كه قبلاً هم گفته ايم حكومت ايران به جاى پذيرفتن مسئوليت خودش در ناآرامى هاى اخير مى كوشد ديگران از جمله قدرت هاى خارجى، نهادهاى بين المللى، رسانه هاى عمومى، دانشجويان، زنان و تروريست ها را به عنوان محركين اين اعتراضات معرفى كند.»

روز جمعه چندين خبرگزارى به نقل از عباس جعفرى دولت آبادى، دادستان كل تهران، نوشتند كه بهائيان دستگير شده در روز يکشنبه «به دليل آن كه هم در سازماندهى آشوب هاى روز عاشورا نقش داشتند و هم به دليل ايفاى نقش مؤثر در ارسال تصاوير اين آشوب ها به خارج از كشور، دستگير شده اند.»

به گفتۀ آقاى دولت آبادى دليل دستگيرى اين افراد بهائى بودنشان نبوده و «در بازرسى از منزل برخى از اين متهمان بهائى، اسلحه و تعدادى گلولۀ جنگى كشف شده است.»

خانم علائى اظهارات دادستان تهران در مورد نقش داشتن بهائيان در سازماندهى تظاهرات عاشورا، يا هرگونه عمليات خشونت آميز يا براندازى در ناآرامى هاى اخير را رد كرد.

او گفت: «در سى سال گذشته بهائيان ايران در معرض بدترين انواع آزار از اعدام هاى خودسرانه تا محروميت فرزندانشان از تحصيل بوده اند اما هرگز به جز از راه هاى قانونى و مسالمت آميز عكس العملى نشان نداده اند.»

هفت رهبر بهائى قرار است روز سه شنبه به اتهامات سنگينى از جمله جاسوسى، 'توهين به مقدسات دينى'، و 'تبليغ' عليه حكومت محاكمه شوند. اين افراد كه از اوايل سال ١٣٨٧ در زندان اوين نگه دارى مى شوند عبارتند از خانم فريبا كمال آبادى، آقاى جمال الدين خانجانى، آقاى عفيف نعيمى، آقاى سعيد رضائى، خانم مهوش ثابت، آقاى بهروز توكلى و آقاى وحيد تيزفهم.

روز يکشنبه، سيزده بهائى در حمله به خانه هايشان در ساعات اوليه صبح دستگير شدند. سه نفر از آنها بعداً آزاد شدند اما ده نفر باقى مانده در اوين زندانى هستند.

اين افراد عبارتند از: لوا خانجانى، نوه جمال الدين خانجانى و همسرش بابک مبشر، ژينوس سبحانی، منشى سابق خانم شيرين عبادى، و همسرش آرتين غضنفرى، مهران روحانى و برادرش فريد روحانى، پيام فنائيان، نيكاو هويدائى، ابراهيم شادمهر و پسرش زاوش شادمهر.


آموزه ها

ای رفیق عرشی
بد مشنو و بد مبین و خود را ذلیل مکن و عویل برمیار ، یعنی بد مگو تا نشنوی و عیب مردم را بزرگ مدان تا عیب تو بزرگ ننماید و ذلت نفسی مپسند تا ذلت تو چهره نگشاید . پس با دل پاک و قلب طاهر و صدر مقدس و خاطر منزه در ایام عمر خود که اقل از آنی محسوب است فارغ باش تا به فراغت از این جسد فانی به فردوس معانی راجع شوی و در ملکوت باقی مقر یابی .
(ادعیه حضرت محبوب)
88/10/18

در اسلام عدل‌محور، بهائی‌ها هم حقوق شهروندی دارند

در پنجمین برنامه از سلسله برنامه‌های اسلام و حقوق بشر به سراغ حجت‌الاسلام محمد تقی فاضل میبدی، استاد دانشگاه مفید قم رفتم و با ابشان در این زمینه گفتگویی کردم.(سید سراج‌الدین میردامادی)
ابتدا از ایشان پرسیدم؛ روح کلی حاکم بر اعلامیه جهانی حقوق بشر چه تفاوت‌ها و چه شباهت‌هایی با روح و پیام اسلام دارد؟
فرقش این است که اسلام و دین عموما برای ارتباط انسان با خدا آمده است، تا بنده (انسان) چگونه بتواند به خدا نزدیک بشود و ارتباط با خدا برقرار کند، این پیام ادیان است اما پیام حقوق بشر این نیست.
اعلامیه حقوق بشر پیامش این است که چگونه انسان‌ها بتوانند با همدیگر زندگی کنند، چگونه انسان‌ها با دولت‌هایشان زندگی کنند. در حقوق بشر اصلا این نیست که ما به هر حال خدایی باشیم یا غیر خدایی، اصلا پیامش این نیست.
یکی از اشتباهاتی که باعث می‌شود بعضی از دینداران ما و یا عالمان دین در برابر حقوق بشر موضع بگیرند همین است. اصلا جهت و راهشان دو تا است. دین برای تنظیم ارتباط انسان با خداوند است و حقوق بشر برای تنظیم ارتباط انسان با انسان یا انسان‌ها با دولت‌ها و یا دولت‌ها با ملت‌ها است.
این اختلافی است که وجود دارد و این اختلاف خیلی هم اساسی است و این به معنای تباین این‌دو نیست که یعنی این‌دو در برابر هم ایستاده‌اند، نه، اصلا جهت و مجرای این دو جدا است. اما اشتراکات این دو کجاست؟ ما می‌گوییم در ادیان بحث ارتباط انسان با انسان هم مطرح است، به ویژه در شریعت اسلام، بحث ارتباط انسان با دولت‌ها هم مطرح است.
اولا این بحث به نظر من عرضی است و نه ذاتی. ما اگر خواسته باشیم قرآن را به احکام عرضی و ذاتی تقسیم‌بندی کنیم، که تقسیم‌بندی هم شده است، آنچه هدف اسلام است ترویج اخلاق در جامعه و ارتباط انسان با خداوند است، بعد یک سری احکامی هم وضع شده است که ما وقتی به آن احکام نگاه کنیم می‌بینیم روح آن احکام این است که بشریت از هر رنج و فسادی خلاص شود، یعنی خداوند می‌خواهد کاری بکند که انسان در رنج و عذاب در این دنیا نباشد.اگر مجازات و کیفر و اجرای حد و تشریع و قانون‌گذاری همه این‌ها برای کاهش رنج بشر در این دنیا است و اینکه بشردر این دنیا راحت زندگی کند، این در پیام حقوق بشر هم هست. حقوق بشر می‌خواهد در بحث حقوق و نگاه به انسان مرز ادیان را بردارد تا دعواها کمتر شود، زیرا پاره‌ای از دعواها در تاریخ بشریت به خاطر جنگ‌های دینداران با دینداران دیگر بوده است.
حقوق بشر می‌گوید انسان در هر لباسی و در هر اعتقادی بما هو انسان احترام دارد و این پیام را در اسلام هم داریم که علی ابن ابیطالب به مالک اشتر نوشته بود که بالاخره با مردم و شهروندانت خوب باش و عادلانه عمل کن چه مسلمان باشند و چه مسلمان نباشند. اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق.
به هر حال من معتقدم که ما با این نگاه‌ها و دیدگاه‌ها می‌توانیم فاصله‌مان را با حقوق بشر کم کنیم و اصلاً بگوییم دعوایی وجود ندارد.
در مجازات‌های اسلامی به ویژه در مجازت‌های حدود، دیات و تعزیرات، خشونت زیادی دیده می‌شود که با اصول و مبانی حقوق بشر تعارض آشکار دارد این تعارض را چگونه می‌توانیم حل کنیم؟
اگر برگردیم به صدر اسلام و به انسان آن‌روز نگاه کنیم این حدود برای انسان آن‌روز و در عرف آن‌روز خشونت تلقی نمی‌شده است. قطع دست دزد، رجم، جلد (شلاق زدن) بالاخره جلد در متن قرآن هم هست واجلدو واحد منهما... برای زانی و زانیه و این‌ها را عرف می‌پذیرفته و رایج هم بوده و خشونت هم تلقی نمی‌شده است، ولی در عرف امروز و برای انسان امروز خشونت تلقی می‌شود و ثانیا هدف اسلام در اجرای حدود بیشتر جنبه تنبیه و بازدارندگی است و نه جنبه مجازات شخص.
من نظرم این است که این نوع احکام در اسلام موضوعیت ندارد بلکه روش است و طریقیت دارد. این به آن معنا است که اسلام خواسته دزدی در جامعه نباشد، اسلام خواسته است که در جامعه تجاوز به عنف نباشد، پاکدامنی و عفت باشد، یک نوع امنیت ناموسی در جامعه برقرار باشد، یک نوع امنیت مالی در جامعه برقرار باشد.
برای این‌که امنیت مالی و امنیت ناموسی در جامعه برقرار باشد گفته شده روشی که پیشنهاد می‌شود قطع دست است و اگر چنین اتفاقات تلخ و ناگواری افتاد رجم و جلد مجازات آن است ولی اگر عقلای جامعه امروز بر اساس عرف امروز و براساس شناختی که از انسان امروز وجود دارد یک روش بهتری را بر اساس آمار کشف نمایند وبه اجراء دربیاورند و این روش جواب بدهد و با اجرای این روش ما بهتر بتوانیم آن هدف اسلام را در جامعه پیاده کنیم، دیگر عقل من حکم می‌کند که این روش را در پیش بگیریم و دنبال کنیم.
مبنای حرف من چیست در اینجا؟ مبنای حرف من این است که ما بر این باوریم در این نوع احکام حسن و قبحی وجود دارد، حسن و قبح‌اش هم عقلی است، یعنی بنده می‌گویم چرا دست دزد باید قطع شود؟ حسن اجرای این حد چیست؟ گفته می‌شود که حسن آن این است که دزدی را در جامعه کم می‌کند یا به طور کلی از بین می‌برد.
حالا اگر این کشف عقلایی شد که امروز اجرای این حکم حاوی این فلسفه نیست، عقلا حکم می‌کنم که می‌توانیم یک روشی را جایگزین کنیم تا به آن هدفی که اسلام دنبال می‌کند برسیم.
بنابراین اجرای حد در جامعه امروزین را باید به عهده عقلای بشریت گذاشت و باید دید آیا اجرای آن شکل از حدود منافاتی که با شناختی که از بشر در دنیای امروز هست ندارد؟
ثانیا آیا آن هدفی که اسلام دنبال می‌کند را تأمین می‌کند یا نه؟ اگر پاسخ این سئوالات را درست مشخص کنیم به نظر من پاسخ شما هم داده خواهد شد. نگاه من به احکام اسلام نگاهی عرفی و عقلایی است و معتقدم بشریت در هر زمانی باید یک روشی برای برخورد و مجازات انحرافات در جامعه داشته باشد و در تمام قوانین بشری هم یک نوع مجازات‌هایی تنبیهی یا غیر تنبیهی وجود داشته است.
امروز هم در تمام کشورهای دنیا که قانون حاکم است یک روش‌ها و کیفرهایی برای مجازات وجود دارد و اسلام هم نخواسته است مسئله را بلاجواب بگذارد، اما همان‌طور که گفتم باید ببینیم چه میزان برای کاهش آن جرمی که دنبال آن هستیم تأثیر می‌گذارد و اگر جرم‌ها را کاهش نمی‌دهد، اسلام به نظر من این اجازه را می‌دهد که روش جایگزین انتخاب کنیم.
این اجازه‌ای که می‌فرمایید در چه نوع اجتهادی به فقهاء داده می‌شود؟ آیا در اجتهادی که متن محور است و خودش را مقید به متن می‌داند نیز این تلقی مجاز شمرده می‌شود یا نه؟
ببینید دو مسئله در فقه ما مورد غفلت قرار گرفته است، یکی عقل و دیگری عدالت. جریان اخباریگری و جریان سنتگرایی به معنای سلفی‌اش همان‌طور که در اهل سنت حاکم شد بر فقه ما هم حاکم شد.
به قول مرحوم مطهری، اگر خوارج در شکل حزب و جمعیت از بین رفتند ولی فرهنگ و روح خوارج در فقه شیعه باقی مانده است و آن‌چیزی که در این فقه باید بیشتر وجود داشته باشد عقل و عدالت است.
من فکر می کنم باید یک انقلاب فکری بکنیم زیرا انقلاب فرهنگی هم سابقه خوبی از آن نداریم، یک انقلاب فکری داشته باشیم در درون خودمان و بتوانیم در فقه‌مان روح عقل و عدالت را حاکم کنیم؛ در آن‌صورت پاره‌ای از مسائل و فتواها عوض خواهد شد.
مثلا الان شما اگر بخواهید حق طلاق در نظر بگیرید که بر عهده مرد گذاشته شد و در نص فقه ما می‌باشد و یا یک دختر ده ساله را شوهر بدهید که جواز آن‌را فقه ما صادر می‌کند و مرد در هر سنی که می‌خواهد باشد و خیلی از این موارد، اگر بخواهیم نگاه کنیم با روح عدالت و عقل سازگار نیست.
اما شما نگاه کنید تعقلی که خداوند در قرآن به آن دعوت کرده است و عدالتی که در پاره‌ای از آیات به آن تصریح شده است را ما متأسفانه بکار نمی‌گیریم همان‌طوری که اشاره شد فقه ما بیشتر نص محور است تا اینکه عقل محور یا عدالت محور باشد.
در دین یک‌سری اهدافی داریم و یک سری احکامی، من فکر می‌کنم در دین ما احکام دین بر اهداف دین غالب شده است. هدف دین نجات انسان است، هدف دین عزت انسان است، هدف دین تحقق عدل و عدالت در جامعه است اما پاره‌ای از احکام به شکل نص محوری و سنت محوری به گونه‌ای غالب شده است که به نظر من آن اهداف را تحت‌الشعاع خودش قرار داده است.
در خصوص دین‌گردانی و ارتداد نظر شما چیست؟ همانطور که می‌دانید حکم اعدام برای مرتد، از موارد اختلاف جدی مدافعان حقوق بشر و طرفداران اسلام فقاهتی می‌باشد و این در حالی است که در اسلام لااکراه فی الدین را داریم و این اصل با دین اجباری که بر پایه ترس از اعدام و زور و اجبار دستگاه قضایی که بر روی سر انسان‌ها سایه بی‌افکند تعارض دارد.
اولا در قرآن نداریم که مرتد باید اعدام شود و در قرآن ارتداد جرم نیست ولی گناه هست یعنی شما اگر مرتد شدید روز قیامت خداوند چون مرتکب گناه شده‌اید شما را مجازات می‌کند، آیه‌ای هم برای آن در قرآن داریم.
فرق بین جرم و گناه هم این است که جرم در همین دنیا مجازات دارد، اما گناه همچون ارتداد عقوبت اخروی دارد. بنابراین حکم اعدام برای مرتد و مجازات او در قرآن نیست و از احادیث استفاده شده است وغالب فتواها هم اینگونه است. ولی امروز برخی از فقهاء همچون آیت‌الله منتظری روی این مسئله تجدید نظر کرده‌اند و بر این باورند که اگر کسی از طریق فکر، مطالعه و تحقیقات دین‌گردانی کرد، مجازاتی برای او نمی‌باشد.
حالا فرض را بر این می گذاریم که اسلام دستور داده تا مرتد اعدام شود، ببینید یک سری احکام داریم که در زمان تأسیس اسلام بوده و در آن زمان معنا می‌داده است، مثلا این‌که پیامبر در جنگ با یهودیان بنی قریضه دستور اعدامشان را داد زیرا خیانت می‌کردند و خیانت در آنروز هم مساوی بود با هدم اسلامی که تازه داشت تأسیس می‌شد، خوب پیامبر هم سخت و شدید با آن‌ها برخورد می‌کرد. به تعبیر قرآن اشداء علی‌الکفار بود.
ارتداد هم این معنا را می‌داد که اگر در آن روزگار کسی صبح می‌آمد مسلمان می‌شد و شب از دین برمیگشت به تعبیر خود قرآن، این نوع ارتداد باعث بدبینی به اسلام بود، یک دینی که در مدینه می‌خواست تشکیل حکوت بدهد و تازه تأسیس هم هست و در برابرش هم منافقین و هم یهود ساکن در مدینه و هم کفار مکه وجود دارند.
چون ارتداد هم در آن روزگار خیلی خطرناک بود، اسلام با آن برخورد کرد ولی در این عصر که اسلام یک میلیارد و اندی طرفدار دارد و اگر یک جوانی هم روزی از دین اسلام به دین دیگری روی بیاورد هیچ لطمه و خللی به اسلام وارد نمی‌شود و آن خطری که در زمان پیامبر بود امروز دیگر نیست، به نظر من عقل حکم می‌کند که صدور حکم اعدام برای مرتد عادلانه نیست.
در مورد حقوق اقلیت‌ها بخصوص حقوق بهائی‌ها بویژه در زمینه حقوق شهروندی این‌ها و حق داشتن مدارک سجلی، حق تحصیل، حق کار و حق استخدام در جامعه اسلامی نظر شما چیست؟ با توجه به اینکه تنگناهای شدیدی هم برای این‌ها وجود دارد و این‌ها یک واقعیت موجود هستند؟
در مورد حقوق اقلیت‌ها، تعریفی در قانون اساسی و مدنی ما آورده شده است و یک تعریفی هم از نگاه حقوق بشری وجود دارد که این دو با هم فرق می‌کند. در قانون اساسی و قوانین مدنی ما اقلیت‌های مذهبی تعریف شده هستند. آن‌هایی که پیامبر و کتاب آسمانی دارند، مثل مسیحی، یهودی و زرتشتی.
اما بهائیت به عنوان یک اقلیت دینی در قوانین اساسی و مدنی ما نیامده و به رسمیت هم شناخته نشده است، ولی اگر از نظر عرف حقوق بشر و عرف جهانی خواسته باشیم نگاه کنیم هر انسانی در لباس هر دین و آئینی صاحب حق و حقوق شهروندی است؛ حالا چه بهائی و چه غیر بهائی باشد، فرقی نمی‌کند.
ما اگر مبنا را قانون اساسی قرار بدهیم این‌ها مدعی هستند که بهائی‌ها حقوق شهروندی ندارند ولی اگر مبنا را حقوق بشر قرار بدهیم حقوق شهروندی دارند. ممکن است شما بپرسید نه این و نه آن. و شما بگویید مبنای ما اسلام است و اسلام دراین زمینه چه می‌گوید؟
باز هم من معتقدم ابتدا باید ببینیم برداشت ما از اسلام چیست؟ اگر برداشت ما از اسلام همان برداشت نص محور باشد، در نمی‌آید که این‌ها حقوق شهروندی داشته باشند. اما اگر برداشت ما از اسلام برداشتی حق محور و عدل محور باشد هر انسانی به ما هو انسان دارای حقوق شهروندی است، همان‌طوری که اخیرا آیت‌الله منتظری هم دیدم فتوایشان همین بوده است.
قابل ذکر است که نقل این سخنان دلیل بر قبول همه آنها نیست چرا که در برخی موارد قابل نقد می باشد که در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت . (انسان آزاد)
(نقل از وبلاگ سابق)