منجی آمد

او را منجی نامیدند و منتظر شدند تا بیاید . برای آمدنش نقشه ها کشیدند و آماده شدند تا هنگام آمدنش خود را در راهش فدا کنند تا بلکه تیرگی ها از میان برود و همه با هم یکدل و مهربان شوند ، نکبت و بدبختی مبدل به سعادت و خوشبختی شود و زمین روی آرامش به خود ببیند !

برای شناسایی او از سایر مدعیان رمزها گذاشتند و علایم طراحی کردند ، حل مسایل سخت و غامضی را آزمونی برای آزمودنش قرار دادند و آنقدر این آزمون را سخت کردند تا مبادا به راحتی بیاید و او را نشناسند !

او آمد مانند سابق ولی به گونه ای جدید ، او آمد نه به برهانی از قبل بلکه با برهانی در دست ، او آمد تا بیازماید نه آنکه بیازمایندش . او نه به سختی که تصورش می شد آمد بلکه به سختی که تصورش نمی شد دچار شد ، مگر یک آزمون تکراری را چند بار باید انجام داد و این خطای تاریخی را تا کی باید ادامه داد ؟

آری همواره منجی را به دار نادانی می آویزند و ظهورش را انتظار می کشند تا ادامه یابد این سیر بی انتهای تکامل بشر و کمال مطلق ، همچنان درانحصار یگانه هستی باقی بماند .

ای باب عشق و ایثار تو آمدی هرچند می دانستی که منتظران کذایی ، تو را راحت نخواهند گذاشت و تا میدان شهادت تو را بدرقه خواهند کرد ولی آمدی تا ثابت کنی که انتظار، سرابی بیش نیست و اگر صد بار دگر نیز بیایی باز هم با تو چنین رفتار خواهند کرد ؛ چرا که از ازل سنت دنیا به همین منوال بوده است .......

جهان پیر است و بی بنیاد

از این فرهاد کش فریاد



آزاد اندیش باشید



هیچ نظری موجود نیست: