آموزه ها

ای برادران
با یکدیگر مدارا نمائید و از دنیا دل بردارید . به عزت افتخار منمائید و از ذلت ننگ مدارید . قسم به جمالم که کل را از تراب خلق نمودم و البته به خاک راجع فرمایم .
(ادعیه حضرت محبوب)
88/8/8

سخنرانی کوروش بزرگ

قسمتی از سخنرانی کوروش بزرگ برای سران قبایل پارسی برای متحد کردن آنها :
" آنها که خود را از یک لذت آنی محروم می کنند قصد آن ندارند که برای ابد خود را از تمام لذایذ محروم کنند برعکس قصد آنها این است که با تحمل این محرومیت لذایذ بهتری برای آینده خود فراهم کنند .
آنها که می کوشند سخن گو و ناطق خوبی شوند ، نه برای آن است که پیوسته در حال نطق و بیان باشند ، بلکه برای آن است که به کمک فصاحت خود در مردم موثر واقع شوند و از این راه مزایای بسیار به دست آورند . همچنین کسانی که به ممارست در فن جنگ می پردازند ، نه از این روست که پیوسته در حال جنگ و زحمت باشند ، بلکه برای آن است که پس از کسب مهارت در فن جنگ مصدر خدماتی برای وطن گردند . آنها که به تمرین فنون جنگ می پردازند و پیش از چیدن ثمره زحمات خود پیر و ناتوان می شوند ، به کشاورزی شبیه اند که پس از بذر افشانی و غرس اشجار و گیاهان ، محصول خود را آنقدر در زمین می گذارد تا بگندد و از بین برود .
ولی دوستان من ، ما نباید از این بی منطقی پیروی کنیم و چون از نیرو و قدرت خود باخبریم باید برای خود وطنی تاسیس کنیم که در را تامین بزرگی و عظمت آینده آن بکوشیم . بشتابیم به سوی دشمنی که در برابر ما قادر به مقاومت نیست . من به این مطلب ایمان دارم ، زیرا سرباز خوب آن نیست که خوب زوبین بیندازد و قداره بکشد و بر اسب نشیند ، ولی در موقع حساس که تحمل رنج و زحمت در پیش است از عهده انجام وظیفه برنیاید . "
این متن ترجمه آقای دکتر هدایتی از کتاب کوروش بزرگ نوشته آلبرشاندور است و قصد بنده از آوردن این متن نه اثبات صحت و درستی وقوع تاریخی آن و یا تایید تمام مطلب است بلکه توجه به چند نکته است که در این سخنان قابل توجه میباشد .
اول آنکه باید از لذت آنی به جهت بدست آوردن آینده بهتر گذشت . دوم بکار بستن مهارت ها برای رسیدن به اهداف عالی و برتر و سوم شناخت موقعیت و حساسیت زمانی و کم بودن فرصت ها . به نظر بنده حمایت از حقوق انسانها کارزاری بسیار سخت است که نیاز به اتحاد و همراهی همه مردم دارد و در عین حال ، هدف با ارزش و والایی است که برای رسیدن به آن باید از لذت آنی گذشت و آنچه در توان است را بکار بست چرا که فرصت بسیار کم است و وقت بسیار تنگ ؛ اگر تلاش نکیم ، فرصت از دست برود و امور از شست . پس وظیفه خود را بشناسیم و در جهت انجام آن تلاش کنیم ، آنچه مهم است این است که تلاشمان همسو باشد و هدفمان تامین حقوق انسانی تمام انسانها .
(نقل از وبلاگ سابق)

آموزه ها

ای جهلای معروف به علم
چرا در ظاهر دعوی شبانی کنید و در باطن ذئب اغنام من شده اید . مَثل شما مثل ستاره قبل از صبح است که در ظاهر دُری و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاکت کاروانهای مدینه و دیار من است .
(ادعیه حضرت محبوب)
88/8/1

به کدامین گناه

باز هم تعویق محاکمه به بهانه های واهی ، باز هم این سازمان عدالت محور دست به اقدامی نا عادلانه زد ، باز هم قضاوت و انصاف بازیچه شد ، باز هم ایمان و استقامت به امتحان گذاشته شد .
آیا در این دنیای پهناور انسانهایی را سراغ دارید که چنین بی پروا و شجاع و انسانی از کیان اعتقادی خویش دفاع کنند ؟
کم نیست ؛ هفت نفر انسان بی گناه ؛ مدت هفده ماه در شرایط بی تکلیفی و فشارهای روحی شدید به بند کشیده شوند تا اینکه مگر یک نفر از آنها تاب نیاورد و لب به اعتراف های کذایی باز کند . حال آنها این شرایطی را که سایر انسانها تحمل دو ماه آن را ندارند و به راحتی به نکرده ها اعتراف می کنند چنین تحمل می کنند تا شاید وجدان های خواب بیدار شوند و تنها یک سوال از این محکمه بی قاضی بپرسند ؛ به کدامین گناه با آنها چنین می کنند ؟
جنایت کرده اند ؟
قصد غصب حکومت دارند ؟
سودای قدرت طلبی دارند ؟
به نوامیس مردم چشم دوخته اند ؟
فساد و فحشا را ترویج می کنند ؟
در مشکلات اقتصادی نقش دارند ؟
مردم را از اعتقاد به خدا و آخرت منحرف می کنند ؟
پس چه گناهی دیگری است که موجب چنین کیفری است ؟
آری آنها بهایی هستند !!!!!!!!!!!!!!!!
88/7/27

آخرِ این شاهنامه را جدا جدا نمی توان نوشت

خطاب به فخری محتشمی‌پور، همسر مصطفی تاج زاده
خانم محتشمی پور،
نامه ی شما به همسرتان* را خواندم، نامه ای که در واقع برای جلب توجه عموم به مساله دستگیری و وضعیت بلاتکلیف شوهرتان نوشته اید و در بسیاری از رسانه ها به چاپ رسیده است. من به عنوان کسی که مثل شما زمانی همسرش دستگیر شده بود و با شما همدرد است، برای شما می نویسم که بگویم کاملا احساس شما را درک می کنم و همراه شما آرزو می کنم که این شاهنامه آخر خوبی برای همه داشته باشد.
نیز به عنوان یک مدافع حقوق بشر که نگران نقض حقوق شوهر شماست، برای شما می نویسم که توجه شما را به این نکته جلب کنم که آخر این شاهنامه فقط و فقط در صورتی خوش است که توسط همه ی ما – مسلمان و غیر مسلمان در کنار هم، به عنوان انسانهایی که به حقوق همدیگر احترام می گذارند و از حقوق همدیگر دفاع می کنند و در هنگام نقض حقوق همدیگر ساکت نمی نشینند – نوشته شود.
شما می گوئید که در هنگام دستگیری شوهرتان فریاد کردید تا در همان نیمه شب موجب بیداری همسایه ها شوید، اما همسر مرا در روز روشن در مقابل چشم همگانی که بیدار بودند بردند و کسی دستگیری او را ندید! درست همانطور که الان بهائی ها را روز روشن می برند و شما دستگیری آنها را نمی بینید چرا که اگر دیده بودید، زودتر فریاد برمی آوردید.
اشتباه نکنید. قضیه حسینی بودن و یزیدی بودن نیست. قضیه مسلمان بودن و کمونیست بودن و بهائی بودن نیست. اصل قضیه نقض «حقوق بشر» است که فاجعه ای است که اگر یکبار در خاموشی اتفاق افتد، بارها و بارها در پی آن تکرار خواهد شد. این حقوق بشر است که دارای چنان اهمیتی است که اگر به مسلخ رود، بسیاری از افراد بشر از دگراندیش گرفته تا مسلمان یکی یکی به بهانه های گوناگون قربانی خواهند شد. کاش وقتی که حقوق بشر را در این حکومت جمهوری اسلامی به مسلخ می بردند، شما و شوهرتان فریاد وامصیبتا را براه انداخته بودید و اکنون خود قربانی نقض حقوق بشر نمی شدید.
شما از همبستگی می گوئید و اینکه "خوشبختانه با خانواده‌های اکثر مجاهدان راه حق و آزادی از قبل آشنایی و ارتباط داشته‌"اید. تعریف شما از مجاهد راه حق و آزادی چیست؟ و آیا مطمئن هستید که خانواده های اکثر مجاهدان راه حق و آزادی را می شناسید؟
شما از جلسات دعا و ختم قرآن برای ثبات و استواری قدم و اجتماع و سروصدا کردن جلو اوین می گوئید. ما نه تنها مقابل زندان با توهین و فحش مواجه می شدیم، بلکه در عزاداری عزیزانمان هم اجازه ی برگزاری جلسه ی دعا و ختم نداشتیم. هم اکنون هستند کسانی که نه تنها به عنوان خانواده زندانی هیچ حقوقی ندارند، بلکه حتی جسد عزیزانشان که اعدام شده اند و مرده هایشان در خاک پهناور این کشور جایی برای دفن شدن ندارند.
شما از تماس با وکیل شوهرتان می گوئید. همسر من وکیل نداشت. در آن دوران وکیل داشتن برای متهم سیاسی در جمهوری اسلامی ایران رسم نبود. اما در همین دوره هم که داشتن وکیل مرسوم شده، دوست بهائی من می گفت که دشوار می تواند وکیلی برای همسر زندانی اش پیدا کند . بهائی ها که حق تحصیلات دانشگاهی و وکیل شدن را ندارند، و غیر بهائی ها هم کمتر شهامت دفاع کردن از یک بهائی را در دادگاه اسلامی می یابند.
شما از اطلاع رسانی می گوئید و نامه های سرگشاده می نویسید. زمانی که همسر من در زندان بود، اطلاع رسانی معنی نداشت. همه می دانستند که عده ای زندانی هستند، و حتی عده ای از این زندانیان بدون داشتن وکیل محاکمه و اعدام می شوند. و اطلاع رسانی بی معنی بود. حقوق بشر را به قتلگاه برده بودند، و در پی آن بسیار کسان را که حقوقی برایشان باقی نمانده بود. اکنون اما اطلاع رسانی مرسوم شده، آیا شما فکر می کنید درباره چند نفر از زندانیانی که هیچگاه در دایره ی خودی ها نبوده اند، اطلاع رسانی می شود و به مقامات بالارتبه مملکتی نامه سرگشاده نوشته می شود؟ شوهر شما زمانی تریبون های زیادی برای اطلاع رسانی در اختیار داشت. آیا یکبار درباره سنگسار اطلاع رسانی کرد که جلوی سنگسار شدن عبدالله فریور را که همین چند ماه پیش قربانی سنگسار شد، بگیرد؟
شما می گوئید "دیدارها و ملاقات‌ها. فراکسیون خط امام مجلس گزینه خوبی است. خانه ملت و نمایندگان ملت و دغدغه‌های ملت. ابراز تآثر می‌کنند آقایان می‌گویند اقداماتی کرده‌اند و ادامه می‌دهند تا حصول نتیجه با تشکیل کمیته پیگیری." فکر می کنید چند نفر از کسانی که همسرانشان به جرم باور خویش - بهائی بودن - در زندان هستند، می توانند به سراغ فراکسیون خط امام در مجلس بروند و سراغ خانه ملت و نمایندگان مجلس را بگیرند؟
شما به سراغ آقای هاشمی شاهرودی می روید و با آقای جمشیدی دیدار می کنید. و از دیدار با هاشمی رفسنجانی می گوئید که "به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس خبرگان رهبری امیدبخش است" و آیا هیچوقت فکر کرده اید که دیدار با کدام مقام مملکتی می تواند برای زنانی که قرار است همسرانشان و یا بچه هایشان به خاطر جرائم عادی اعدام شوند امید بخش باشد؟
از دیدار با علما و مراجع می گوئید. کدام یک از علما و مراجعی که به سراغشان رفته اید حاضر است خانواده های بهائی را بپذیرد؟ و یا نامه سرگشاده کودکانی را که مادرشان به جرم خیانت به همسر به اعدام محکوم شده دریافت کند؟
دهها تن زندانی بهائی ماههاست در زندان هستند، و برخی از آنان ماهها در انفرادی به سر برده اند. کدام یک از همسران آنها می توانند مثل شما صدایی داشته باشند و نامه هایشان در رسانه ها چاپ شود؟ آیا شما که اکنون خود قربانی نقض حقوق بشر شدن را تجربه می کنید، حاضرید از حقوق آنان دفاع کنید؟
شما به طعنه می گوئید که "یزیدی" هستید، ولی مگر نه اینکه هر کسی که در بند است و حقوقش ضایع می شود، یزیدی شمرده می شود؟ وقتی که حقوق بشر به بهانه ی برچسب ها قابل نقض شدن باشد، برچسب ها براحتی پیدا می شوند و حقوق بشر به راحتی در مقیاس وسیع و گسترده نقض می شود.
وقتی که حکومت درصدد بر می اید حقوق بشر اقلیتی از شهروندان را نقض کند، در اولین گام تلاش می کند که اکثریت را نسبت به این نقض حقوق بشر بی تفاوت سازد. ابتدا به آن اقلیت برچسب می زند به گونه ای که نگاه منفی علیه آن اقلیت را بر انگیزد. رسانه های حکومتی با تکرار آن برچسب طوری آن را در ذهن مردم و جامعه جا می اندازند که احساس همدردی عمومی را نسبت به آن اقلیت به تدریج از بین برده و آنان را که قرار است حقوقشان نقض شود، بیگانه و غیرخودی و شهروند «بد» جلوه دهند. وقتی که جامعه بی تفاوت شد، حکومت براحتی هر بلائی که میخواهد بر سر آن اقلیت می آورد و کسی از میان اکثریت صدایش در نمی آید. برچسب «طاغوتی»، «مفسد فی الارض»، «محارب»، «منافق»، «مرتد»، و «فرقه ضاله» از این دست بوده است. حکومت جمهوری اسلامی با زیرکی خاصی از ابتدای حکومت خویش دسته دسته به مخالفان خود برچسب زده و آنها را از بدنه جامعه جدا کرده و سپس به نحوی قربانی کرده است. اکنون برچسب رایج «اقدام علیه امنیت ملی» و دست داشتن در «انقلاب مخملی» است.
اگر در همان لحظه که به اولین کسی که قرار بود قربانی شود برچسب زده شد، همه ی ما بدون اعتنا به آن برچسب از حقوق او دفاع می کردیم، اینگونه دسته دسته و جدا جدا قربانی نمی شدیم. در واقع قربانی اصلی در این روند حقوق بشر بوده است که اگر همه ی ما در کنارهم برای حفظ و رعایت آن تلاش می کردیم و می ایستادیم تا حقوق هیچ فرد و اقلیتی نقض نشود، امروز حقوق بشر همه ما تضمین شده بود.
چند وقت است که در این کشور بهائی ها "ضاله" خوانده می شوند؟ چه کسی از حق باور ایشان دفاع کرد؟چند وقت است که "مرتد" و "کافر" بودن جرم است، چه کسی از حق اندیشیدن ما دفاع کرد؟
شاهنامه آخرش خوش است ولی در صورتیکه هیچکس ادعای حسینی بودن نکند و دیگران را یزیدی خطاب نکند. مگر ما نمی توانیم همه با هر عقیده ای که داریم به همدیگر به چشم انسان نگاه کنیم و به حقوق همدیگر احترام بگذاریم و برای عقیده ی همدیگر اسم نگذاریم، و نگذاریم که "مرتد" و "بی دین" و "بهائی" و "اسرائیلی" فحش شمرده شود. حق زندگی مگر آنقدر محترم نیست که نگذاریم به هیچ بهانه ای و با هیچ برچسبی، حتی با برچسب «قاچاقچی» و «قاتل» و «محارب»، نقض شود. اگر حق زندگی که اساسی ترین حق هر بشر است با یک برچسب از کسی گرفته شود، چگونه می توان انتظار داشت حقوق بشر محفوظ بماند؟
خانم محتشمی پور،
شما در پایان نامه به همسرتان، ضمن یک توصیه به ایشان، می گوئید که برخی ادای "سفاکان اسرائیلی" را در می آورند و اینکه در شناسنامه شان "مسلمان" نوشته شده است. آیا واقعا بنا به معیارهای شما هر اسرائیلی سفاک است و هر مسلمان نماد انسانیت؟
این شیوه ی نگارش شاید به رگ غیرت مسلمانی حکومتیانی که شما به در می گوئید تا دیوار آنها بشنود بربخورد، اما قدر مسلم اینست که ما را به آخر ِ خوش شاهنامه نخواهد رساند.
ایکاش شما که می خواهید صدایتان شنیده شود، خود صدای دیگر دردمندان قربانی نقض حقوق بشر را بشنوید. بدانید که تنها نیستید، همه ی ما با شما هستیم. بسیاری از ما قربانی حقوق بشر بوده ایم و در همین دردکشیدن هاست که آموخته ایم که وجه اشتراک ما نه عقیده ی مشترک ما، که انسان بودن ماست، دردهای مشترک ما و امیدهای مشترک ماست. من صمیمانه با شما همدردی می کنم و نه تنها من که همه ی ما با شما هستیم. پس خود را جدا از دیگران نسازید، کاین درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمی شود. بیایید در دفاع از حقوق بشر همراه شوید و بپذیرید که انسانیت با مسلمان بودن تعریف نمی شود.
سهیلا وحدتی
(نقل از وبلاگ سابق)

آموزه ها

به راحت یومی قانع مشو و از راحت بیزوال باقیه مگذر و گلشن باقی عیش جاودان را به گلخن فانی ترابی تبدیل منما . از زندان به صحراهای خوش جان عروج کن و از قفس امکان به رضوان دلکش لامکان بخرام .
(ادعیه حضرت محبوب)
88/7/24

منشور وبلاگ

بهانه ای فراهم شد تا روشن و شفاف از هدف ایجاد این وبلاگ برایتان بگوییم . در حقیقت این وبلاگ فرصتی فراهم میکند تا آزادانه بیاندیشیم و دیگران را به این کار تشویق کنیم و در پرتوی آن و به دور از هر گونه جانبداری یا غرض ورزی سیاسی و تهمت زدن یا تقدیس کردن ؛ به این نتیجه برسیم که هر انسانی حق دارد وجود داشته باشد ، هر انسانی حق دارد فکر کند ، هر انسانی حق دارد انتخاب کند ، هر انسانی حق دارد افکار خود را بیان کند ، هر انسانی حق دارد زندگی کند و متقابلاً انسانها حق ندارند برای کسب حقوق خود ، دیگران را از این حقوق محروم کنند .
بیشترین توجه ما معطوف به اوضاع اجتماعی مملکت خودمان است و اگر در برخی موارد از رویدادهای فراملی سخن میگوییم تنها به این دلیل است که فرصتی بدست آورده و مجدد به اهداف خود بپردازیم . هدف ما بررسی چگونگی وقوع آن رویداد خاص نیست و نه تنها این کار در توان ما نیست بلکه وقت خود را با ارزش تر از آن میدانیم که بخواهیم آنرا صرف اموری بکنیم که از صحت آنها اطمینان نداریم .

آزاد اندیش باشید
(نقل از وبلاگ سابق)

آموزه ها

ای ابناء غفلت
به پادشاهی فانی دل مبندید و مسرور مشوید . مَثل شما مثل طیر غافلی است که بر شاخه باغی در کمال اطمینان بسراید و بغتةً صیاد اجل او را به خاک اندازد ، دیگر از نغمه و هیکل و رنگ او اثری باقی نماند . پس پند گیرید ای بندگان هوی .
(ادعیه حضرت محبوب)
88/7/17