جنگلهای شمال

سال ۱۳۶۸فیلم هامون اثر آقای مهرجویی جایزه ی بهترین فیلم را از جشنواره ی فجر به دست آورد .فیلمی زیبا که به نظر نگارنده یکی از عرفانی ترین آثار سینمای ایران است. درصحنه ای از فیلم قهرمان داستان -حمید هامون-در حال ورق زدن کتابی بود که قلمرو ایران را در سلسله های تاریخی مختلف نشان می داد . هر چه سلسله ها به دوره ی ما نزدیکتر می شد این قلمرو کوچکتر می شد تا اینکه وقتی به صفحه ی قاجار رسید بی اختیار گفت: "وای! چقدر کوچیک شد."راستی که آقای مهرجویی چه افسوس بزرگی را به تصویر کشیده است.ولی افسوسهای امروزی هم کم نیستند.مدتی قبل به شمال سرسبز سفری داشتم.چون معمولا این فرصت هر سال برایم میسر نمی شود تغییرات محیطی را بهتر می فهمم.هفت هشت سال قبل توی جاده ی چالوس از تونل کندوان که می گذ شتیم سبزی مطبوعی همه جا را فرا می گرفت کمتر جایی را می شد یافت که خاک و سنگ به چشم بیاید . زمین سبز بهشت را به خاطر می آورد که در شمال ایران جا خوش کرده است ولی امسال کناره های جاده ی چالوس به یک زباله دانی محض تبدیل شده بود و بوی تعفن گاه و بیگاه مشامم را می آزرد.از کندوان که گذشتم آه و افسوسهایم تازه شد. سبزی به گونه ای کم شده بود که شمال از دیار ما چندان برتری نداشت. جنگلهای سی سنگان و عباس آباد عریان و انسان زده و مملو از زباله و بوی ناخوشایند بودند. یادم می آ ید در نشریه ای خواندم که جنگلهای شمال ایران حاصل گذشت هزاران سالند و ما به همین راحتی طبیعتی را که طی قرنهای متمادی شکل گرفته است نابود می کنیم.
آری اگر حمید هامون کوچک شدن وسعت ایران راباگذشت سلسله هایعنی صدها سال می دید امروزکوچک شدن وسعت جنگلهارا می توان سال به سال شاهد بود. در این قبال ممکن است خیلی افراد و مقامها سهل انگاری کنند اما اگر من مصمم باشم که در ایام سکونتم در طبیعت به آن چیزی نیفزایم و یااز آن چیزی نکاهم و آلودگی نیافرینم شاید افسوسم کمتر باشد و اگر ما دستهایمان را در دست هم بنهیم شاید این روند سریع تخریب آرام گیرد و چشمهای افسوس زده ی ما بار دیگر از دیدن جنگلهای اکسیژن زا و عزیز برق شادی زنند .
(نقل از وبلاگ سابق)

۱ نظر:

بامداداميد گفت...

انگار اين جريان بلاگفا سر درازي دارد